داستان تا یه جاهاییش خوب بود دلم برای امبر میسوخت که زندگی و پدر و مادر خوبی نداره از یه جاهایی مشخص شد که یه جورایی مشکل روانی داره و من اصلا از آخر داستان سر درنیوردم بالاخره کلر بود که داستانو تعریف میکرد یا امبر؟ کدومشون مردن و کدومشون زنده مون؟
خیلی گنگ و پر ابهام بود
خیلی گنگ و پر ابهام بود