ابنسور و دمکراسی نااهلی!
در فضای آشفتگی و سرگشتگی چپ کمونیست پس از سقوط کمونیسم روسی در دهه نود، بخشی از نظریه پردازان مرتبط، مصلحت را در بازخوانش ارتدکسیکال مارکس و جستجوی گوشههای مغفول مانده دید.
ابنسور چنین میکند و با تکیه تام بر برشی کوتاه از سیر تفکر مارکس متقدم، در نقد فلسفه حق هگل ۱۸۴۳، وبا مطلق نمایی امر سیاسی - منحصر در حرکت دمکراتیک توده -با محو همه وجوه ابژکتیو اجتماعی و تاریخی حرکت جامعه - و در تلفیقی دلبخواه با ماکیاولیسم، سوژه دمکراسی نااهلی یا دمکراسی شورشی! را ابداع میکند!
این شورش مداوم و بی مقصد توده ها! این نفی مطلق دولت، به مثابه تضاد اصلی تاریخ!! تنها ترجمه آنارشیسم سیاسی در ساحت آنارشیسم فکری است.
شکارچیای که قصدش از شکار تنها کشتن شکار است و نه مصرف آن! شکار بی پایان و بی هدف!
ایدههای اجتماعی منقضی شده در تاریخ، به یکباره محو نمیشوند، این ایدهها که زمانی محرک نوعی از رهایی انسان بودهاند، بتدریج میپژمرند، ولی سپس در قالب اوراد و ادعیههایی باز تولید میشوند، که تکرار آنها شاید تنها لحظاتی، مریدان باقی مانده را از ملال واقعیت روزمره رها سازد!
در فضای آشفتگی و سرگشتگی چپ کمونیست پس از سقوط کمونیسم روسی در دهه نود، بخشی از نظریه پردازان مرتبط، مصلحت را در بازخوانش ارتدکسیکال مارکس و جستجوی گوشههای مغفول مانده دید.
ابنسور چنین میکند و با تکیه تام بر برشی کوتاه از سیر تفکر مارکس متقدم، در نقد فلسفه حق هگل ۱۸۴۳، وبا مطلق نمایی امر سیاسی - منحصر در حرکت دمکراتیک توده -با محو همه وجوه ابژکتیو اجتماعی و تاریخی حرکت جامعه - و در تلفیقی دلبخواه با ماکیاولیسم، سوژه دمکراسی نااهلی یا دمکراسی شورشی! را ابداع میکند!
این شورش مداوم و بی مقصد توده ها! این نفی مطلق دولت، به مثابه تضاد اصلی تاریخ!! تنها ترجمه آنارشیسم سیاسی در ساحت آنارشیسم فکری است.
شکارچیای که قصدش از شکار تنها کشتن شکار است و نه مصرف آن! شکار بی پایان و بی هدف!
ایدههای اجتماعی منقضی شده در تاریخ، به یکباره محو نمیشوند، این ایدهها که زمانی محرک نوعی از رهایی انسان بودهاند، بتدریج میپژمرند، ولی سپس در قالب اوراد و ادعیههایی باز تولید میشوند، که تکرار آنها شاید تنها لحظاتی، مریدان باقی مانده را از ملال واقعیت روزمره رها سازد!