درود به کتابراه عزیز و ممنون بابت عیدانههای جذاب
اول که شروع به خوندن کردم یه آرامش عمیقی حس کردم و هر چقدر بیشتر میخوندم جذب شخصیت خودم میشدم چون در واقع با حرفهای نویسنده به این رسیدم که من دقیقا همون چیزیم که نویسنده نوشته یا منم همون راهی رو رفتم که این صوفی رفته. همیشخ وقتی کتابی برام جذابه دوباره شروع به خوندن میکنم تا کتاب رو از بر بشم و بیشتر آرومم کنه. وقتی دوباره شروع به خوندن کردم جذابیت اولشو برام از دست داد و کم کم منو به این نتیجه رسوند که هر کدوم از ما در زندگی شخصی یک صوفی هستیم. صوفی بودن مثل درویش بودن یا مرتاض بودن یا هر چیزی که تو ادیان مختلف وجود داره و شخص فکر میکنه به حداعلا از خودش و کنترل اطرافش رسیده هست. در صورتی که هیچ انسانی متمایز از دیگری نیست این فقط به طرز برداشت شخص از زندگی و طرز بیانش بستگی داره. زندگی برای هر کس پستی و بلندی داره. پس هر کس درون خودش یه صوفی هست.
اینکه توان بیان اونچه هستیم رو نداریم ما رو یک پله از نویسنده عقب تر نگه میداره و برای همینه که با خوندن کتاب به آرامش میرسیم چون دقیقا نوشتههای کتاب خود ماست
مثل وقتی که یه شاعر ترانهای مینویسه و فکر میکنیم چقدر این ترانه شبیه احساس منه اصلا انگار که با شاعر گفته باشیم از احساس من ترانه بنویس
ما فقط قدرت بیان یا نویسندگی رو نداریم وگرنه همونی هستیم که نویسنده نوشته و سعی داشته بفهمونه در راه صوفی بودن به این دست پیدا کرده.
در کل کتاب خوبی بود از اون جهت که هر فصل که میخونی میفهمی چقدر همون آدمی هستی که نوشته شده و این بهت آرامش میده.
اول که شروع به خوندن کردم یه آرامش عمیقی حس کردم و هر چقدر بیشتر میخوندم جذب شخصیت خودم میشدم چون در واقع با حرفهای نویسنده به این رسیدم که من دقیقا همون چیزیم که نویسنده نوشته یا منم همون راهی رو رفتم که این صوفی رفته. همیشخ وقتی کتابی برام جذابه دوباره شروع به خوندن میکنم تا کتاب رو از بر بشم و بیشتر آرومم کنه. وقتی دوباره شروع به خوندن کردم جذابیت اولشو برام از دست داد و کم کم منو به این نتیجه رسوند که هر کدوم از ما در زندگی شخصی یک صوفی هستیم. صوفی بودن مثل درویش بودن یا مرتاض بودن یا هر چیزی که تو ادیان مختلف وجود داره و شخص فکر میکنه به حداعلا از خودش و کنترل اطرافش رسیده هست. در صورتی که هیچ انسانی متمایز از دیگری نیست این فقط به طرز برداشت شخص از زندگی و طرز بیانش بستگی داره. زندگی برای هر کس پستی و بلندی داره. پس هر کس درون خودش یه صوفی هست.
اینکه توان بیان اونچه هستیم رو نداریم ما رو یک پله از نویسنده عقب تر نگه میداره و برای همینه که با خوندن کتاب به آرامش میرسیم چون دقیقا نوشتههای کتاب خود ماست
مثل وقتی که یه شاعر ترانهای مینویسه و فکر میکنیم چقدر این ترانه شبیه احساس منه اصلا انگار که با شاعر گفته باشیم از احساس من ترانه بنویس
ما فقط قدرت بیان یا نویسندگی رو نداریم وگرنه همونی هستیم که نویسنده نوشته و سعی داشته بفهمونه در راه صوفی بودن به این دست پیدا کرده.
در کل کتاب خوبی بود از اون جهت که هر فصل که میخونی میفهمی چقدر همون آدمی هستی که نوشته شده و این بهت آرامش میده.