رمان از ایدهی جدید و خوبی برخوردار بود اما از نظر قلم نوشتاری خیلی ضعیف عمل کرده بود و میتونم بگم شاید بخاطراین باشه که اولین متن نویسنده عزیزمون هست
سرعت گذر داستان سرسام آور و خیلی گیج کننده بود
پرشهای زمانی ناگهانی و...
بعضی قسمتا بی دلیل نوشته شده بودن و به شخصه نبودشون رو بیشتر ترجیح میدم مثل قسمت (پلکهای آهیا از آغوش هم در آمده و به جای آن آهیا و هیان در آغوش هم فرو رفتند!) که خیلی زیبا به نظر نمیاد
نکته دیگری که به چشم من اومد، ما میتونیم بگیم هیان در زمان هلیا اگر ۲۰ سال هم داشته باشه، در زمان آهیا ۴۰ سال داره و این قبیل تداخل زمانیها، وحشتناک نادید گرفته شده بود
عشق هیان به هلیا که مادر آهیاس، بعد از اون به اهیا، قبول کردن هیان توسط هلیا به عنوان داماد! و شدت طبیعی گرفته شدن این ماجراها هم اصلا قابل درک نبود
و اینکه از نظر ویراستاری هم کم اشکال نبود (قسمتهایی که متن از ادبی به روایی تغییرات ناگهانی داشت!)
آخرین مورد هم در این فصل اهیا به عنوان زاده عشق جز اینکه امید میداد به پادشاهها و ملکهها هیچ نقش دیگهای نداشت و حتی از نیروهایی خودش هم برای نجات جونش نمیتونست استفاده کنه (هر وقت که نیروی سیاه به سمت پرتاب شد دفاع نکرد، وقتی از قصر به پایین پرتاب شد و هیان نجاتش داد یا وقتی که تیان جونش رو فدا کرد، اهیا هیچ عکسالعملی نشون نداد)
در کل که امیدوارم از این نویسنده پر پتانسیل عزیزمون رمانهای جذابتر و پختهتری رو داشته باشیم.
سرعت گذر داستان سرسام آور و خیلی گیج کننده بود
پرشهای زمانی ناگهانی و...
بعضی قسمتا بی دلیل نوشته شده بودن و به شخصه نبودشون رو بیشتر ترجیح میدم مثل قسمت (پلکهای آهیا از آغوش هم در آمده و به جای آن آهیا و هیان در آغوش هم فرو رفتند!) که خیلی زیبا به نظر نمیاد
نکته دیگری که به چشم من اومد، ما میتونیم بگیم هیان در زمان هلیا اگر ۲۰ سال هم داشته باشه، در زمان آهیا ۴۰ سال داره و این قبیل تداخل زمانیها، وحشتناک نادید گرفته شده بود
عشق هیان به هلیا که مادر آهیاس، بعد از اون به اهیا، قبول کردن هیان توسط هلیا به عنوان داماد! و شدت طبیعی گرفته شدن این ماجراها هم اصلا قابل درک نبود
و اینکه از نظر ویراستاری هم کم اشکال نبود (قسمتهایی که متن از ادبی به روایی تغییرات ناگهانی داشت!)
آخرین مورد هم در این فصل اهیا به عنوان زاده عشق جز اینکه امید میداد به پادشاهها و ملکهها هیچ نقش دیگهای نداشت و حتی از نیروهایی خودش هم برای نجات جونش نمیتونست استفاده کنه (هر وقت که نیروی سیاه به سمت پرتاب شد دفاع نکرد، وقتی از قصر به پایین پرتاب شد و هیان نجاتش داد یا وقتی که تیان جونش رو فدا کرد، اهیا هیچ عکسالعملی نشون نداد)
در کل که امیدوارم از این نویسنده پر پتانسیل عزیزمون رمانهای جذابتر و پختهتری رو داشته باشیم.