اول از همه جا داره از نویسنده محترم وگویندگان عزیز تشکر کنم که این رمان جذاب و برای ما همراهان کتابراه تهیه کردند فقط یک سوال دارم فقط دوستانی که نمیخوان از محتوی داستان مطلع بشن لطفا ادامه نظرم رو نخونن
اگر سامیرانا از ابتدا نابینا بوده چطور تو شهر کرومها از دیدن خیابان و ماشینها و خونهها به وجد میاد میره داخل مغازه لباس فروشی خرید میکنه یا تو پایگاه زندگی دامن انتخاب میکنه یا تو زندان جنگجوها لباسها رو میپوشه و میگه نمیتونم انتخاب کنم یا با دیدن برکه به هیجان میاد؟
اگر سامیرانا از ابتدا نابینا بوده چطور تو شهر کرومها از دیدن خیابان و ماشینها و خونهها به وجد میاد میره داخل مغازه لباس فروشی خرید میکنه یا تو پایگاه زندگی دامن انتخاب میکنه یا تو زندان جنگجوها لباسها رو میپوشه و میگه نمیتونم انتخاب کنم یا با دیدن برکه به هیجان میاد؟