نظر تیام خدامی برای کتاب صوتی غروب

غروب
هکتور هیو مونرو، وفا کشاورزی
۱۹۹ رای
تیام خدامی
۱۴۰۰/۱۱/۰۵
همین اتفاق برای من تو تاکسی افتاد دقیقا ۳۰‌ام ماه بود و ۲۰۰هزار تومن بیشتر نداشتم، پیرزن تو تاکسی داشت با تلفن صحبت میکرد به شخصی که اون طرف خط بود میگفت و گریه میکرد که پسرش حکم اعدامش اومده نوه هاش و عروسهاش باهاش زندگی میکنن نوه‌اش گفته مادربزرگ دلم مرغ میخواد ولی شرمندشم حتی پول تاکسی هم ندارم، کرایه تاکسیشو حساب کردم پیادش کردم و همون ۲۰۰هزار تومنمو از عابر در اوردم و بهش دادم، شبش بی پول و اس و پاس پیاده از سر کار برگشتم خونه، ۶ماه بعد صبح سوار یه تاکسی شدم که برم سرکار یه پیرزن چادری کنارم نشسته بود داشت با تلفن صحبت میکرد دقیقا همون جمله‌ها رو گفت، نگاهش کردم همون زن بود، گوشیشو از دستش گرفتم گفتم این گوشی که خاموشه عادتته اینجوری کلاه برداری میکنی من پدر ندارم کار کردم اخر ماه حقوقمو به تو دادم خودم گرسنه و پیاده بودم چند روز تا حقوقمو بدن چجوری دلت اومد، هیچی نگفت فقط پیاده شد
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟