نظر فرشته رزاقی برای کتاب صوتی بر شانه‌های زخمی ایل

بر شانه‌های زخمی ایل
محمود عطایی، مریم نظامی نژاد
۷۷۷ رای
فرشته رزاقی
۱۴۰۰/۱۰/۲۹
به نظرم نویسنده خصومت خاصی با عشایر داشت، طوری که در پردازش داستان با اغراق‌های زیاد سعی داشت این را به خواننده اعلام کند، شخصیت پردازی ضعیف و گنگ و پر از تضاد، حنا، دختری که نویسنده شادی و خوشحالیش را در خاطره خودش دارد و برای خواننده دختری را شرح می‌دهد پر از استرس و بیحال که تنها مراوده‌اش با دوستان برای ظرفشویی وآب پر کردن کوزه است و مدام در حال اشک ریختن است ولی خواننده باید قانع شود با این جمله که حنا دختر شادی است که الان چون این اتفاق‌ها افتاده به این شکل درآمده، مادرش زن فهیمی است ولی یکبار هم نفهمیدو نتوانسته ببیند دخترش چه شده، ایل برای سلامتی هم گوسفند می‌کشند ولی خانواده بی سرپرست وحشتزده گرداندن گله و سیری شکم بچه‌ها‌اند و بی پناه، افراد مختلف یهو مثل الیاس بی هیچ زمینه‌ای ظهور می‌کردند و یهو با مرگ بدون تعریفی میمردن، وسط داستان می‌فهمیم یه عمویی بوده غیب شده بعد برگشته بدون هیچ هیجانی، انگار نیم ساعت رفته بود حموم و امد جالب اینکه اشراف کامل به دل برادرزاده پیدا کرد و سه سوت طلاقشو گرفت و جالبتر مادر دختری که برای آب خوردن از شوهرش اجازه میگیره ولی دخترش رو با اجازه خودش شوهر میده، اتفاق‌ها هم همه‌اش وقتی این اسفندیار بنده خدا میرفت دو دقیقه جایی رخ میداد، چقدر هم به گله مریضی و دزد میزد و راه به راه گوسفند سر میبریدن بابت هر چی، ولی ماشالله گله‌ها بیشتر می‌شدند🤔اسکندر فقط یه اسم بود و هیچ، باز خوش به حالش غریبه که اصلا معلوم نشد اسم و رسمش چی بود، ریشه چی داشت😆یهو پیداش شد و حوادث پشت هم پیش امد بعد غیب شد باز یهو فهمید حنا طلاق گرفته پیداش شد گفت بدینش به من دیگه، دیگه؟ مگه از علاقه ایشون چیزی گفته شد، فقط نگاه ثانیه ای، اخرش هم فوق هندی تمام شد، خود دانید
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟