عصر پنچشنبه ساعت پانزده و سی دقیقه شش آبان هزارو چهارصد تمام شد.
داستانی مهیج و عالی از آقای معین فر.
کتاب دوم مثل کتاب اول عالی بود.
البته گاهی در فصلهای وسطی زیادی به نظریهها پرداخته شده بود.
حرص آدم از نفهمی و گیج بودن قهرمان داستان در میاد. بدن آهنی این همه امکانات داره ولی استفاده نمیکنه و باید یکی بیاد از محلکه نجاتش بده. یه جای داستان میفهمه دستش میتونه به سلاحی غیر شمشیر هم تبدیل بشه ولی اصلا استفاده نکرد.
امیدوارم توی ادامه داستان اینقد مونگول و بی دست پا نباشه.
داستانی مهیج و عالی از آقای معین فر.
کتاب دوم مثل کتاب اول عالی بود.
البته گاهی در فصلهای وسطی زیادی به نظریهها پرداخته شده بود.
حرص آدم از نفهمی و گیج بودن قهرمان داستان در میاد. بدن آهنی این همه امکانات داره ولی استفاده نمیکنه و باید یکی بیاد از محلکه نجاتش بده. یه جای داستان میفهمه دستش میتونه به سلاحی غیر شمشیر هم تبدیل بشه ولی اصلا استفاده نکرد.
امیدوارم توی ادامه داستان اینقد مونگول و بی دست پا نباشه.