معرفی و دانلود کتاب جنسیت گم شده

معرفی کتاب جنسیت گم شده

کتاب جنسیت گم شده رمانی عمیق و دردناک از فرخنده آقایی، درباره‌ی پسری است که می‌خواهد در بدنی زنانه زندگی کند اما سال‌ها در سایه‌ی مخالفت پدر، فشار خانواده و سردرگمی هویتی زندگی کرده است. مرگ ناگهانی پدر مسیر او را به سمت انجام عمل تغییر جنسیت و سفری طولانی و معنوی به هند می‌کشاند. نویسنده با زبانی جسورانه و تاثیرگذار تجربه‌ی یک فرد ترنس و پرسش‌های بزرگش درباره‌ی هویت، جنسیت، مرگ، عشق و معنای زندگی را پیش روی خواننده می‌گذارد.

درباره‌ی کتاب جنسیت گم شده

«پدر در یک لحظه مرده بود اما در این سال‌ها لحظات زیادی از زندگی‌ام را کشته بود.» فرخنده آقایی در کتاب جنسیت گم شده به دغدغه‌ای عمیق و در عین حال تابو در فرهنگ ما می‌پردازد؛ تغییر جنسیت که می‌تواند بسیاری را به هویت درونی‌شان نزدیک‌تر کند و در عین حال فاصله‌ی زیادی بین خود و اطرافیانشان به وجود بیاورد. راوی با وجود اینکه در یک بدن مردانه به دنیا آمده، خودش را یک زن می‌داند اما تقاضایش از پدر برای تغییر دادن جنسیتش به کشمکشی فرساینده میان آن‌ها بدل می‌شود. پدر او با مشکلات قلبی دست و پنجه نرم می‌کند و در این میان برای رضایت دادن عمل فرزندش مردد است. کار پدر به بیمارستان کشیده می‌شود و فوت کردنش به دستاویزی تبدیل می‌شود تا دیگر اعضای خانواده، فرزند متفاوتشان را مقصر این ماجرا ببینند.

جستجوی نیمه گم‌شده: سفری از تهران تا هند

اما مرگ پدر راه‌های جدیدی برای یافتن هویت باز می‌کند. راوی پس از انجام دادن عمل تغییر جنسیت به سفری معنوی در هند می‌رود و با شخصیت‌هایی مانند زائران، عارفان و همراهان ایرانی روبه‌رو می‌شود. در میان مراسم‌های معنوی، او پس از ملاقات با آواتارا و کاوش در اسطوره‌های هندی مانند یَمه و یَمی، به جست‌وجوی خود واقعی‌اش می‌پردازد. رمان جنسیت گم شده تنها داستان تغییر جسمانی راوی نیست، بلکه کاوشی‌ است در رنج‌های خانوادگی، عشق ناکام و تلاش برای رهایی از اجبارهای اجتماعی که در نهایت به بازگشت به تهران و پذیرفتن «من جدید» ختم می‌شود.

فرخنده آقایی از روایت اول شخص صمیمی و درون‌نگرانه برای خلق کردن فضایی شاعرانه و تصاویری پراحساس استفاده کرده است. او واقعیت‌های تلخ زندگی مدرن ایرانی را با عناصر اساطیری و معنوی هندی درهم می‌تند، و از طریق فلش‌بک‌های عاطفی و دیالوگ‌های درونی، خواننده را به عمق روان شخصیت می‌برد. آقایی با مهارتی خاص، مسائل اجتماعی مانند تراجنسیتی، روابط خانوادگی و جستجوی هویت را بدون شعارزدگی بررسی می‌کند و با رنگی ایرانی و شرقی، رنج و زیبایی را در هم می‌آمیزد.

در رمان روانشناختی جنسیت گم شده نمی‌توانیم اثری از نام راوی پیدا کنیم. نویسنده با ظرافت تلاش کرده تا مرگ استعاری پدر را به بهانه‌ای برای تغییر هویت فرزند تبدیل کند و به نحوی بُعد فردی زندگی راوی را به استحاله‌ای جمعی پیوند بزند. تغییری که شاید در ابتدا ناخوشایند به نظر برسد و ناآشنا بودن چندان خوشایند همگان نباشد اما از سویی دیگر سفری شخصی را نشان می‌دهد که در آن صلح درونی از راه‌هایی آزاداندیشانه در وجود راوی ریشه می‌دواند. این رمان روانشناختی و اجتماعی در نشر چشمه به چاپ رسیده است.

کتاب جنسیت گم شده برای شما مناسب است اگر

• مسئله‌ی تغییر جنسیت و فشارهای اجتماعی ناشی از آن ذهن شما را درگیر کرده است.
• به داستان‌هایی با حال و هوای اسطوره‌های هندی و سفرهای معنوی علاقه‌مند هستید.
• می‌خواهید داستانی روان‌شناختی بخوانید و با سفر درونی و بیرونی شخصیت آن همراه شوید.

در بخشی از کتاب جنسیت گم شده می‌خوانیم

بعد از چند دقیقه، افسر بیرون آمد و هر کدام از ما را جداگانه صدا کرد و به اتاق برد. من آخرین نفر بودم. به محض ورودم گفتند که برقص. من حتی آرایش نکرده بودم. با سرِ تراشیده و صورت اصلاح‌نشده احساس می‌کردم قیافه‌ام خیلی مردانه و خشن است. اما نمی‌دانم چه‌طور شد که خیلی راحت رقصیدم. انگار تمام آرزوهایم به آن لحظه بستگی داشت. بعد از من خواستند که نقاشی کنم. یک درخت کشیدم، بی‌برگ‌و‌بار. گفتند برگ و گلش کو؟ گفتم نمی‌دانم. گفتند یک شعر بخوان. خواندم. یک شعر از فروغ. بعد گفتند یک ساختمان بکش. کشیدم. خانم دکتر توضیح داد که ترنس‌ها در نقاشی درخت را در کنار صفحه می‌کشند، طوری که تنه‌ی درخت پیدا نباشد؛ یعنی شاخه‌های بی‌برگ‌و‌بار، یعنی رفتاری که دیگران با آن‌ها دارند. فکر کردم همان کاری که با من می‌شد.

و در ادامه گفت ترنس یعنی بی‌حوصله. همان‌طور که من بودم؛ هیچ‌کس را نمی‌دیدم و حوصله‌ی هیچ‌کس را نداشتم. و ادامه داد که ترنس‌ها بیش‌تر ساختمان می‌کشند. درخت‌ها معلوم نیستند. به‌ندرت گاهی درختی بی‌برگ‌و‌بار در حاشیه قرار می‌گیرد. انگار درخت نماد مرد است و زمین نماد زن، و هر چه در آن فرورود عامل مردانگی است. زمین نماد رویش و باروری است و درخت در زمین فرومی‌رود، برای همین آن‌ها پنهانش می‌کنند. درخت را نمی‌بینند، ولی برگ‌و‌بارش را می‌بینند. هم‌جنس‌بازها آرایش می‌کنند و لباس زنانه می‌پوشند، ولی در واقع ترنس نیستند. بعد از من خواستند که یک پیکره‌ی عریان بکشم. بعدها دانستم ترنس‌ها پیکره را بدون جنسیت می‌کشند، چون در پیکره‌ی زن سینه هست، پوشیده یا عریان. در پیکره‌ی مرد هم بدن و اندام مردانگی مشخص است.

ولی ترنس‌ها پیکره‌ها را بدون جنسیت نقاشی می‌کنند؛ حتی اگر لباس تن پیکره‌ها باشد، باز جنسیت آن‌ها مشخص نیست. یعنی ترنس‌ها آدم‌ها را با جنسیت آن‌ها نمی‌بینند. در آدم‌ها ضعف‌های‌شان را می‌بینند تا بتوانند آن‌ها را بکوبند. همان کاری که با خودشان می‌شود. همان کاری که با من کرده بودند. تصاویری که در نقاشی از ذهن آن‌ها تراوش می‌کند واقعیت ندارد، چون آن‌ها خودِ واقعیت را نپذیرفته‌اند و به همین علت نمی‌توانند واقعیت دیگران را هم ببینند.

فهرست مطالب کتاب

مرگ پدر و آغاز سفر
دعوت
سربازی
رهایی
امیری بی‌وطن
دوستان ناآشنا
تصمیم نهایی
یَمه و یَمی
ملاقات
در راه بازگشت