معرفی و دانلود کتاب دانه

معرفی کتاب دانه

در دنیایی بسیار بزرگ، دانه‌ای کوچک با قدرت‌های جادویی وجود دارد که می‌تواند آرزوهای بسیاری را برآورده کند و ماجراهای بسیاری بسازد. در کتاب دانه نوشته‌ی کریل لوئیس، مارتی پسری است که با مادر بیمارش، روزگار می‌گذراند. اما وقتی پدربزرگ دانه‌ای جادویی به او هدیه می‌دهد، زندگی مارتی دگرگون می‌شود. این کتاب که در گروه داستان‌های آموزنده برای کودکان قرار می‌گیرد، به آن‌ها می‌آموزد که چگونه با امید و باوربه‌خود رؤیاهایشان را محقق کنند.

درباره‌ی کتاب دانه

مارتی پسری است که زندگی در خانه برایش دشوار شده است. مادرش همه چیز را نگه می‌دارد و به اختلال انباشت‌گری مبتلا است. خانه‌ی آن‌ها پر شده از اشیاء، کاغذها، وسایل کهنه و شکسته؛ به حدی که رفت‌وآمد در خانه سخت و نفس‌گیر است. مارتی احساس می‌کند تحت فشار است و خیلی چیزها را نمی‌تواند تغییر دهد. یک روز، پدربزرگش به مناسبت تولد، به او دانه‌ای خاص هدیه می‌دهد. این دانه فقط یک دانه‌ی معمولی نیست. پدربزرگ معتقد است دانه‌ها جادو دارند و این دانه مقدمه‌ای می‌شود برای رویش امید، دوستی و رؤیاها. دانه بزرگ می‌شود؛ در حدی که طرحی عجیب و غریب پیدا می‌کند. مارتی، پدربزرگ و گریسی، دوست جدید مارتی، تصمیم می‌گیرند با استفاده از این دانه‌ی جادویی یک کدوی غول‌پیکر بسازند، آن را با موتوری مجهز کنند و از انگلستان به پاریس سفر کنند. کتاب دانه (Seed) نوشته‌ی کریل لوئیس (Caryl Lewis) داستانی آموزنده برای کودکان است که به آن‌ها یاد می‌دهد تا به رؤیاهایشان ایمان داشته باشند و در مواجهه با سختی‌ها امید را از دست ندهند.

از واقعیت تا تخیل، از ناامیدی تا امید

شروع کتاب دانه با مشکلات خانه و مدرسه، قلدری، دشواری‌های مادر مارتی و احساس کمبودها است. سپس به بخش خیال‌پردازانه و جادویی وارد می‌شود. ترکیب دانه‌ی جادویی، پدربزرگی که به مارتی باور دارد و حس توانمندی را در او تقویت می‌کند و گریسی که رؤیاپرداز است، امید و آرزو را در مخاطب تقویت کرده، به او کمک می‌کند به خود باور پیدا کند، دوستی‌اش را گسترش دهد و بر ترس‌ها و موانعش غلبه کند.

ادبیات کلاسیک الهام‌بخش رمان دانه

کریل لوئیس در کتاب دانه داستانی ساده از دل زندگی را با لحظات شاد و طنز همراه کرده و با استفاده از عنصر جادو بر جذابیت و گیرایی داستان افزوده است. به نظر می‌رسد که نویسنده در این اثر از داستان‌های کلاسیکی چون جک و ساقه‌ی لوبیا الهام گرفته و با پرورش رویکردهای واقع‌گرایانه و پرداختن به مسائل اجتماعی و روان‌شناختی اثر منحصربه‌فرد خود را خلق کرده است.

در مجموع، کتاب دانه اثری دوست‌داشتنی است که با ترکیب واقعیت، خیال‌پردازی و جادو به کودکان می‌آموزد تا در شرایط سخت هم رؤیاهای خود را حفظ کنند، امید داشته باشند و از قدرت اثرگذاری چیزهای کوچک غافل نشوند.

کتاب حاضر را نشر افق با ترجمه‌ی شقایق قندهاری منتشر کرده است.

جوایز و افتخارات کتاب دانه

• در فهرست نهایی کتاب سال کودکان پیشگام
• در فهرست نهایی نامزدهای جایزه‌ی کتاب هفته‌ی نوجوان
• در فهرست نهایی نامزدهای جایزه‌ی برندفورد بواس
• نامزد جایزه‌ی کتاب سکویا اوکلاهما برای بخش کودکان در سال 2024

نکوداشت‌های کتاب دانه

• برخی کتاب‌ها درباره‌ی جادو هستند. برخی کتاب‌ها خودِ جادو هستند. کتاب دانه شما را افسون خواهد کرد. داستانی درباره‌ی اینکه چگونه مراقبت از یکدیگر، جادوی واقعی می‌آفریند. (فرانک کاترل-بویس)
• ترکیبی تقریباً بی‌نقص از طنز هوشمندانه، ماجراجویی پرهیجان، شخصیت‌های جذاب و خانواده‌هایی درگیر مشکلات... همه در پس‌زمینه‌ای الهام‌بخش درباره‌ی دنبال کردن رؤیاها. (دیلی میل)
• فوق‌العاده الهام‌بخش و امیدوارکننده (کاترین وودفاین، نویسنده کتاب پرفروش راز گنجشک کوکی)

کتاب دانه برای شما مناسب است اگر

• 9 تا 12 ساله هستید و دوست دارید داستانی آموزنده درباره‌ی توانایی حل مسئله با ترکیبی از جادو و تخیل بخوانید.
• مربی یا معلم کودکان هستید و می‌خواهید مهارت‌های حل مسئله، رویارویی با مشکلات خانوادگی و حفظ روحیه و امیدواری را به آن‌ها بیاموزید.
• فرزندانی در آستانه‌ی بلوغ دارید و می‌خواهید با داستانی آموزنده آن‌ها را با مفاهیم سلامت روان آشنا کنید.

در بخشی از کتاب دانه می‌خوانیم

نقشه‌ی بابابزرگ پاره‌پوره‌تر بود و گوشه‌کناره‌هایش بر اثر رطوبت لوله شده بود، ولی بابابزرگ حرف اول نام و نام‌خانوادگی‌اش را روی جاهایی نوشته بود که می‌خواست برود، پاریس. ایتالیا. چند تا از عکس‌هایش را هم روی دیوار آلونک زده بود. لباس فرم کهنه‌اش در راه‌آهن. سال‌های سال در یک مسیر مستقیم بین شهرها رفت‌وآمد کرده بود؛ بنابراین شاید منطقی بود که حالا، در بازنشستگی، دیگر می‌خواست راه خودش را برود.

مارتی هیچ‌وقت مامان‌بزرگش را ندید و نشناخت. بابابزرگ حدود پنج سال قبل از به دنیا آمدن مامان مارتی، با او ازدواج کرده بود، و بعدش یک‌جورهایی اوضاع به هم ریخته بود. بابابزرگ همیشه نقشه‌های سرّی و ناجوری می‌کشید که یا آخرسر بی‌نتیجه می‌ماندند یا برایشان خرج برمی‌داشتند و آن‌ها هم باید اجاره‌ی خانه می‌دادند و مامان‌بزرگ ساعت‌های زیادی سر کار بود. مارتی می‌توانست تصور کند که مامان‌بزرگ از دستش کلافه شده و رفته. اما اگر بابابزرگ فقط یک کار را خیلی خوب انجام می‌داد، همین بود که حضور داشت. همیشه در گوشه‌ای از زاویه‌دید مارتی بود. طرز نگاهش به دنیا باعث می‌شد آدم در مورد هرچیزی به دیدگاه مشخصی برسد. علاوه بر این، بابابزرگ برایش داستان تعریف می‌کرد، آن هم نه از روی کتاب‌ها، بلکه از چیزهایی که توی سر خودش بود. داستان‌های جالب و مسخره.

«آن چایی به کجا رسید؟»

بابابزرگ داشت دستکش‌های باغبانی‌اش را درمی‌آورد. مارتی لیوان لعاب‌دارش را به او داد. دوست داشت بداند چرا کسی باید لیوان را با موادی درست کند که خیلی داغ شود و انگشت‌ها را بسوزاند. بابابزرگ از پشت‌سر مارتی با دقت به نقشه نگاه کرد.