نظر Ati t برای کتاب مسخ

مسخ
فرانتس کافکا، صادق هدایت
۲۸ رای
Ati t
۱۴۰۴/۰۸/۲۱
کتاب مسخ کافکا رو که می‌خونی، از همون اول شوکه می‌شی؛ گرگور سامسا یه روز صبح بیدار می‌شه و می‌بینه تبدیل به یه حشره‌ی بزرگ شده! اما چیزی که بیشتر از خودِ این اتفاق عجیب آدم رو می‌لرزونه، رفتار بقیه‌ست. خانواده‌اش اول ترسیده‌ن، بعد خسته می‌شن، و در آخر انگار راحت می‌شن از نبودنش.
کافکا با این داستان یه حس غریب از تنهایی و بی‌ارزشی رو نشون می‌ده. گرگور تا وقتی کار می‌کرد و خرج خونواده رو می‌داد، براشون مهم بود؛ ولی وقتی دیگه به دردشون نخورد، ازش بریدن.
نثر کتاب سادست ولی حس خفگی و دل‌گرفتگی عجیبی داره. هر صفحه‌اش پر از سکوت، ترس و ناامیدیه.
برای من، مسخ فقط داستان یه آدم نیست که حشره شده، یه استعاره‌ست از آدمایی که توی جامعه له می‌شن، چون دیگه مفید یا قابل تحمل نیستن.
آخرش، مرگ گرگور ناراحت‌کننده‌ست ولی یه جور آرامشه هم داره — انگار خودش هم از اون وضعیت خسته شده بود. بعد از خوندنش حس می‌کنی کافکا داره بهت می‌گه: «آدم بودن آسون نیست، مخصوصاً وقتی بقیه فراموشت کنن.»
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟